۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟


 چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟
25بهمن 1390 هم آمد و رفت و در حالی که برخی نگاهشان به آن روز و اتفاقات احتمالی شاید رخ داده در ان روز بود، چرا که شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید  و برخی طیفها وابسته به اصلاح طلبان از طریق سایتهای وابسته به خود فراخوانی را جهت دعوت مردم به یک راهپیمایی سکوت منتشر کردند .در این میان ارتش  فیس بوکی سبزها و اصلاح طلبان هم سنگ تمام گذاشتند و از طرق شبکه های مجازی هموطنان فاقد اینترنت و ماهواره و فیس بوک داخل کشور را به این راهپیمایی دعوت میکردند .اما در عمل در روز 25 بهمن شاهد بودیم که دیگر هیچ اثری ازآنچه که به اصطلاح آن را جنبش سبز میخوانیم نیست و انرژی آن فروکش کرده و ...اما این تنها مسله ای نبود که مشخص شد بلکه 25 بهمن نشان داد که ملت دوباره به خیابان ها نمی ایند که متحمل  انواع هزینه ها شوند تا عده ای اصلاح طلب و سبزالهی بیایند و از اجرای بی تنازل قانون اساسی و دوران طلایی خمینی صحبت کنند .25 بهمن نشان داد که بسیاری از احاد ملت دیگر حاضر نیستند به فراخوانهای شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید اطمینان نموده و ندای انها را لبیک گویند و جواب مثبت دهند .چرا که بسیاری از ملت ایران متوجه عوام فریبی اصلاحطلبان شده اند و در یافته اند که انچه را که برخی جنبش سبز میخوانند جریانی است متعلق به یک گروه سیاسی که در داخل و خارج کشور بوده و هستند و اساسا به دنبال کسب دوباره قدرت سیاسی و اقتصادی از دست داده خود و سهیم شدن در قدرت و حکومت هستند .حال سوال اینجاست که ایا به اصطلاح جنبش سبز سرکوب شده و چرا دیگر مردم به فراخوانهای شورای هماهنگی راه سبز امید و ایادی آنها و اصلاح طلبان اطمینان نمیکنند.؟چرا این به اصطلاح جنبش سبز فروکش کرد ؟ چه دلالیلی وجود دارد که ان به اصطلاح جنبش سبز توان و انرژی خود را ظاهرا از دست داده است ؟ ایا انچه را که در طی این 2 سال آن را جنبش سبز میخوانند توان بسیج مردم برای کشاندن آنها به خیابانها را دارد ؟ و ...که البته سوالاتی دیگر که میتوان برای آنها جوابهای  گونانگون و دلایل گوناگونی هم برای چرایی فروکش کردن به اصطلاح جنبش سبز بیان نمود .اما شاید در کل بتوان اینگونه بیان کرد که همانطور که در دروان حکومت اصلاحطلبان در مجلس و دولت، اصلاح طلبان  فاقد تفکر و برنامه بودند که در نهایت شکست خورده و در میانشان تفرقه و چند دستگی به وضوح دیده شد، این به اصطلاح جنبش سبز هم در ظاهر به سرنوشت اصلاحات دچار شده و به خاطر عدم برنامه و تفکر روشن و شفاف و عدم برنامه ریزی و سازماندهی درست شکست خورده است .گرچه هنوز برخی در توهم به اصطلاح جنبش سبز بسر میبرند و از ان به نام جنبش یاد میکنند در حالی که انچه که در پس از انتخابات سال 1388 رخ داد جنبش نبود و حتی اقایان موسوی و کروبی هم رهبران آن نبودند .بلکه آنها نماد آن جریان بودند و لاغیر .اینکه گفته میشود اقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران به اصطلاح جنبش نبودند به این علت است که برای جریان معروف به جنبش سبز فاقد فکرو اندیشه بودند و همینطور فاقد برنامه ریزی و کاملا تصادفی و غیر منتظره و حتی ناخواسته خود را در میان جریان و امواج مردم معترض دیدند .حتی با آزادی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی از حبس خانگی نمیتوان آنها را رهبران مردم معترض دانست .اما برخی از طرفداران متوهم به اصطلاح جنبش سبز بصورت گستاخانه اعلام میکنند که میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی رهبران مردم معترض بوده و حتی در مقابل مخالفین این ادعا موضع گیری های چکشی گرفته و مخالفین خود را  به سبک خود جمهوری اسلامی به انواع اتهامات متهم و انها را محاکمه میکنند .  .البته همانطور که عرض کردم یکی از شاخصه های این به اصطلاح جنبش سبز توهم برخی از هواداران ان بوده است .آنها در توهم خود میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی را با خانم (آنگ سو سوچی ) مقایسه میکنند .که البته مقایسه ای غلط است .چرا که همانگونه که عرض شد میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی کاملا ناخواسته و تصادفی پایشان به این جریان باز شد. همانطور که خاتمی هم کاملا ناخواسته و غیرمنتظره و حتی برخلاف میل خودش رئیس جمهور شد چرا که شاید در آن زمان فرد دیگر نبود که با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی آن زمان بتواند توانایی قبول مسولیتی را که ملت و جامعه بر گردن آنها میگذاشت داشته باشد . خاتمی هم مانند موسوی و کروبی فاقد بینش روشن در مورد انچه که میخواهند  بود و هستند .و قسمت دردناک ماجرا انجاست که همین اقایان به پشتوانه حمایت ملت دچار توهم شده اند که البته این بیماری توهم  در اپوزیسیون چه داخل و خصوصا خارج از کشور و حتی بخشی از ملت هم وجود دارد .به عنوان مثال میتوان به این توهم برخی از اقایان اشاره کرد که انچه را که در کشورهای عربی رخ داده ومیدهد حاصل و نتیجه اعتراضات و قیام مردم ایران بوده و به اصطلاح جنبش سبز پرچم دار این مسله بوده است ، در حالی که هیچ ربطی به هم نداشته و ندارند .حال همان ارتش متوهم به اصطلاح جنبش سبز و اصلاح طلبان حمله و مبارزه و فعالیت سیاسی خود را از طریق فیس بوک انجام داده و میدهند در حالی که مردم داخل کشور در حال دست و پنجه نرم کردن با دهها و صدها مشکل اقتصادی بوده و مشغول زندگی فلاکت بار خود میباشند .این به این معنی نیست که دیگر کسی معترض و مخالف نبوده و نیست  خیر .بخش بسیار بزرگی از ملت مخالف و ناراضی بوده و هستند و بسیار از ان بخش بزرگ خواهان نابودی و سرنگونی نظام منحوس جمهوری اسلامی هم میباشند اما صدایشان به جای نمیرسد و از اعتراضات  و مبارزات خیابانی و همه هزینه هایی که در طی این سالها خاصه 2 سال اخیر پرداختند سوء استفاده و بهربرداری سیاسی و حزبی شد  وآن به اصطلاح جنبش سبزمعترض ملت  را به انحراف کشاندند و ...مردم در ایران مخالف وضع موجود و بوده  اعتراض داشته و دارند اما عدم رهبری و سازماندهی انها را سردرگم و نا امید نموده است و در بلاتکلیفی بسر میبرند .اقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی نه شرایط رهبری مردم معترض را داشتند و نه حتی بعد از آزادی از حصر خانگی میتوانند رهبری مردم معترض خاصه ان بخش از مردم معترضی را که خواهان سرنگونی و براندازی حکومت جمهوری اسلامی هستند را .حتی برخی از افراد وابسته به این اقایان که جانشان و اموالشان را کف دست گرفتند و از کشور خارج شدند و در اورپا و امریکا به دور از اختناق و سرکوب و بگیر و ببند های نظام جمهوری اسلامی بسر میبرند نتوانستند که یک حرکت و عمل مثبت و مفید موثر یک فکر و راهکار مناسب ارائه دهند نه تنها نتواستند یک عمل مثبت یک راهکار مثبت یک رسانه و یا سایت اینترنتی مثبت درست کنند بلکه حتی نتوانستند با گروههای سیاسی ایرانی خارج از ایران و یا گروهها غیر ایرانی خارج از کشور را هم دور یک میز جمع نموده تا با هم گفتمان مشخصی داشته و به نقطه نظرات مشترکی برسند .بودن و نبود این افراد در خارج از کشور کاملا یکسان است .و به همین خاطر است که ملت از زمان انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور از سال 1376 تا کنون همواره در حال عقب نشینی از خواسته های برحق خود بوده و است . ملت همواره دارای حق و حقوقی بوده و خواستهای را داشته و در طی این مدت به شخص و اشخاصی هم دل خوش نموده بود ولی بر اثر همین اعتماد و فریب خوردن هموراه در حال شکست و سرکوب و عقب نشینی و نا امیدی بوده انهم بخاطر اینکه هیچ تفکری روشن و منسنجم و برنامه ای شفاف از طرف همان شخص و اشخاصی که ملت از 1376 به او و آنها دلخوش کرده بودند ارائه نشد و نمیشود .
اما چرا در یاداشت فوق قبل از نوشتن جنبش سبز، کلمه به اصطلاح جنبش سبز را بکار بردم .چرا که بر خلاف نظر برخی انچه که از فردای انتخابات 1388 در ایران رخ داد نه یک جنبش بود و نه یک انقلاب .البته همانطور که در سطور قبلی هم اشاره نمودم بیماری توهم در نزد افراد اپوزیسیون خاصه در خارج از کشور بصورت وحشتناکی گسترده شده و کاملا مشهود است .برخی از همین افراد بیمار و متوهم با استفاده از امکانات رسانه ای و اینترنتی خود و با استفاده از ترفند بازی با کلمات و کبری و صغری بافتم وبا گرفتن  ژست همه فن حریف بودن به خود در عرصه سیاست تلاش بسیار کردند تا این حرکت مردم و اعتراضات انها را جنبش و حتی انقلاب بنامند .اما انچه از فردای پس از انتخابات رخ داد نه انقلاب بود و نه جنبش بلکه تظاهراتی بود خود انگیخته و اعتراضی بوداحساسی  به نتایج انتخابات که رفته رفته که از انتخابات دور تر شد شکل و نوع شعارها هم فرا تر رفت و ساختار شکن شد .اما هنوز نه جنبش بود و نه انقلاب .
خود مردم معترض فراخوان صادر میکردند و خود مردم بودند که با استفاده از فراخوانها صادر شده مردمی در کف خیابانها جانبازی می نمودند و اقایان میر حسین موسوی و مدی کروبی ناچار شدند دنباله روی ملت باشند .در روزهای اول شعار رای من کو و یا حسین میر حسین و . . . همه و همه ناشی از اعتراض مردم به نتایج انتخابات بود ولی هر چه از روزهای اولین انتخابات دور شدیم مردم دیگر آن شعارها را تکرار نکرده و شعارها تغییر کرد از خط قرمز گذشت و ساختار شکن شد و البته سرکوب هم شدیدتر و خونین تر .
جنبش دارای عناصر و ویژگیهای است که انچه را که به او جنبش سبز لقب دادند فاقد آن ویژگیها و عناصر بوده و میباشد .
1-یک جنبش باید ایدئولوژی و استراتژی وهدف و برنامه داشته باشد و بر اساس ان هدف است که برنامه ریزی میشود
2-یک جنبش باید سازماندهی اشته باشد
3-یک جنبش باید  دارای رهبری باشد
پس انچه که در بعد از انتخابات صورت گرفت جنبش نبود و رشته ای از تظاهرات و اعتراضات به نتایج انتخابات خرداد 1388 بود .گرچه برخی معتقد هستند آن جریان جنبش بوده و میر حسین موسوی را رهبر ان جنبش میدانند و از او بتی بزرگتر از بت خمینی در ایام سالهای 1356 و 1357 ساختند و اعتقاد  دارند که میر حسین موسوی چون بر 5 اصل تکیه کرده و ان را اعلام نموده پس او رهبر و این اعتراضات هم جنبش است .میر حسین موسوی بر 5 بند تکیه کرد ، آزادی بیان و مطبوعات و زندانیان سیاسی و زبانها و اقوام و حتی به صراحت اعلام کرد که ساختار شکن نبوده و نیست و اعتقاد به قانون اساسی نظام دارد ولایت فقیه را هم قبول دارد و خواهان بازگشت به دوران طلایی خمینی است. البته هوا داران متوهم و سبز  میر حسین موسوی  و به اصطلاح جنبش سبزو سخنگویان آنها هم از آرزوها و شعارهای خود و مر حسین موسوی سخن بسیار گفتند و قبول ندارند که ان 5 بند میر حسن شعار بوده و نه برنامه .
برنامه یعنی اینکه باید مشخص شود که چه نظام سیاسی را مد نظر دارید و آن آزادیهای که اعلام کردید در چهار چوب کدام نظام سیاسی  عملی و مقدور است .برنامه یعنی اینکه شما یک نظام سیاسی مطلوب را مشخص نماید که آزادی بیان ، مطبوعات ، احزاب ، زندانیان سیاسی و زبان و اقوام در ان تضمین و اجرا شود و حکومت و نظام نتواند در آن اخلال و یا ظلمی نماید و از همه مهمتر سازو کار و مکانیسمی مطمعن کار امد وجود داشته باشد که جلوی اخلال و ظلم در امر اجرای آزادیهای یاد شده را بگیرد .
  وقتی بیش از 3 میلیون نفر به خیابان ها آمدن نبایدآن را  به حساب رهبری میر حسین موسوی و مهدی کروبی و جنبش سبز گذاشت .آمدن آن بیش از 3 میلیون نفر یک رخداد احساسی و هیجانی بود و شاید تا مدتهای دیگر مشابه آن تکرار نشود چرا که همانطور که عرض شد فاقد برنامه ریزی و سازماندهی بود و هیچ سیاسی هم در پشت آن وجود نداشت .حبابی بود روی آب که آمد و رفت .
مبارزه و فعالیت سیاسی خواهان یک تفکر منسجم سازما ندهی دقیق و برنامه ریزی کوتاه و بلند مدت و مدبرانه و دوراندیشانه میباشد .
مهرداد حیدرپور فرانسه پاریس 27/2/2012   9/12/1390

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

حقایق پشت پرده فتنه مذهبی در ایران قسمت دوم (بخش دوم)


در شرایطی که همه جا حقیقت را پنهان میکنند باید شهامت نوشتن آن را داشته باشیم (برتولت برشت )
حقایق پشت پرده فتنه مذهبی در ایران قسمت دوم (بخش دوم)
ادامه این بحث و نوشتار را با ذکر یک روایت از خیانت و سرسپردگی آخوندها و ملاها و ایادی انها آغاز میکنم .در ایام ملی شدن صنعت نفت روزی به آیت الله کاشانی آن آخوند خائن و سرسپرده خبر دادند که در مرکز اسناد محرمانه و امور مالی شرکت واقع در خیابان ایرج منشعب از خیابان شاپور فعالیت و رفت وآمدهائی بچشم میخورد . آورنده این خبر دکتر مظفر بقائی خائن به ملک و ملت بود که مطلب را با آیت الله ابوالقاسم کاشانی در میان گذاشت و به او گفت که باید هر چه زودتر اسناد و مدارک موجود در این مرکز جمع آوری  و از آنجا دور گردد .همچنین دکتر بقائی در گوش آیت الله ابوالقاسم کاشانی حرفهایی گفت که قیافه آیت الله کاشانی درهم رفت و ناراحت و نگران شد .آیت الله کاشانی رو به یکی از حاضران در اتاق کرده و میگوید عدادی از این طلبه های جوان را با خود همراه کنید و به اتفاق دکتر مظفر بقائی به ساختمان اسناد شرکت نفت رفته و همه اسناد را جمع آوری نموده و با خود به اینجا بیاورید تا محفوظ بماند .آن عده از طلبه های جوان به همراه دکتر مظفر بقائی سریعا به محل ساختمان نگهداری اسناد شرکت نفت رفته و متوجه میشوند که آقای فواد روحانی که در آن زمان مشاور نفتی دکتر محمد مصدق بود به همراه عده ای مشغول جمع آوری اسناد، آن هم با دقت بسیار بوده تا آنها را به نهاد نخست وزیری انتقال دهند .
از همان بدو ورود قیافه دکتر مظفر بقائی مانند کسی بود که گویی جائی را فتح کرده وبه  گنجی بزرگ دست یافته است خوشحال و شاد بود . دکتر مظفر بقائی سپس رو به آنهایی که مشغول جمع آوری اسناد بودند کرده و سوال میکند که به دستور چه کسی اینجا آمده اید ؟ یکی از افراد حاظر در جواب اعلام میکند که به دستور شخص نخست وزیر و از طرف ایشان دستور داریم که به اسناد و مدارک شرکت رسیدگی کنیم و آنچه را که دال بر حقانیت ایران است را جمع آوی کرده و به نهاد نخست وزیری ببریم .در آن هنگان دکتر مظفر بقائی با عصبانیت توام با نفرت رو به آن شخص کرده و میگوید (نخست وزیر غلط کرده که چنین دستوری را داده ، ما از طرف آیت الله کاشانی آمده ایم تا پرونده ها را با خود ببریم که در منزل ایشان به انها رسیدگی شود .)و بعد فورا دستور جمع آوری کلیه پروندها و اسناد را میدهد و بلافاصله شاگردان و جوجه آخوندهای خائن آیت الله کاشانی پروندها و مدارک را از قفسه ها بیرون کشیده و در درون گونی جای داده و بار کامیون میکنند .در آن هنگام مشاور نفتی نخست وزیر آقای فواد روحانی وقتی متوجه کار شکنی و خیانت آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی شده و میبیند که چگونه اسناد و مدارک را بدون دقت به مهم و با ارزش بودن آنها درون گونیها کرده وبدون اجازه و بصورت غیر قانونی از مرکز اسناد  خارج میکنند بشدت اعتراض کرده و خطاب به طلبه های شاگرد آیت الله کاشانی و مظفر بقائی میگویید (در این پروندها و اسناد مدارکی است که اگر بررسی گردند روشن خواهد شد که شرکت برتیش پترولیوم چگونه بر مال و جان و هستی این ملت از زمان سلسه منحوس قاجار تا اکنون حکومت میکرده و چه کسانی و دسته هائی و گروهائی جیر خوار آن شرکت بودند و علاوه بر آن بر اساس همین پروندها و مدارک ملت ایران خواهد توانست ادعاهای خود را علیه شرکت نفت به اثبات برساند و خائنین به ملک و ملت شناخته خواهند شد .چرا اجازه نمدهید که نمایندگان نخست وزیری بکارشان ادامه دهند و یا آنکه درب اطاقها را مهر و موم کنند و محل را تحت کنترل خود بگیرند که پرونده و اسناد مهم از این محل خارج نشود . اگر این پروندها از اینجا خارج شوند و بررسی نشود دیگر ملت ایران به این اسناد ارزشمند دسترسی پیدا  نخواهد کرد و حق ایران و ایرانی پایمال خواهد شد و خائنین به ملک و ملت که سالها از شرکت نفت مستمری گرفته اند و میگیرند از مجازات و لااقل از شناسائی ملت جان بدر خواهند برد)در این هنگام که  دکتر مظفر بقائی با یکی از پرسنل انگلیسی شرکت مشغول نجوای در گوشی بود مانع ادامه صحبتهای آقای فواد روحانی شده و به سمت او رفته و به او میگوید( جیره خوار )
آقای فواد روحانی خطاب به دکتر مظفر بقائی میگویید (من جیره خوار نیستم بلکه کارمند شرکت نفت بوده ام و هم اکنون مشاور نفتی جناب نخست وزیر میباشم و حالا هم از طرف نخست وزیر مامور حفظ و نگهداری و انتقال این اسناد و راهنمائی کارمندان مامورهستم .و اگر خائنین بگذارند که به این اسناد رسیدگی و بررسی شوند آنوقت معلوم خواهد شد که چه کسی و کسانی جیره خوار بوده اند )مظفر بقائی که دیگر تاب تحمل شنیدن صحبتهای آقای فواد روحانی را نداشت با کمک چند طلبه جوان دیگر او را به یکی از اتاقهای ساختمان کشانده و به درون آن پرتاب کرده و درب اتاق را به روی او قفل کردند و پس از انکه کار تمام شد و پروندها بار کامیون گردید درب اتاق را بازکردند و مظفر بقائی خطاب به آقای فواد روحانی گفت (حالا برو به هر خری که میخواهی تلفن کن ) بهرحال اسناد به خانه ایت آلله کاشانی منتقل شده و درون اتاقی  انبار گردید .و پس از مدتی وقتی برخی از آیت الله ابوالقاسم کاشانی سوال کردند (که ایا پروندها را بررسی کرده اید یا خیر؟ و اگر لازم است چند متخصص آمده و پروندها را بررسی کنند ) آیت الله کاشانی در جواب گفت ( ما پروندها را بررسی کردیم و در آنها اسنادی علیه ملت ایران بود ، لذا دادیم گونی ها را سوزاندند و انها را معدم کردند که دیگر سندی در دسترس نباشد ، و رو به مظفربقائی نموده و میگویید :همینطور نیست دکتر ؟ و بقائی در جواب میگویید :کاملا درست است .)بدین وسیله اسناد خیانت های شرکت برتیش پترولیوم و ایادی آخوند و مزدوران شبه آخوندها از بین رفت آنهم توسط آخوندی مانند آیت الله کاشانی !!!.
واقعیتهای پشت پرده و عقد قرارداد جدید نفت به وسیله دکتر علی امینی
بعد از اظهار نظر مرحوم مهندس رضوی نماینده  مردم رفسنجان در مجلس 13 شرکت برتیش پترولیوم کاملا خطر را احساس کرد که شاید دوران استعمار رو به پایان باشد و مردم ایران میخواهند استقلال نفتی خود را بدست آورند و با پایان یافتن دور اول قرار داد امین الدوله ، وثوق الدوله با شرکت برتیش پترولیوم تجدید قرار داد با ایران مواجه  مشکلاتی خواهد گردید لذا لازم بود جنینی که میرفت تا شکل بگیرد در نطفه خفه گردد .اگر ایران در آن تاریخ موفق میشد شر برتیش پترولیوم را از صنعت نفت خود کم کند این خطر دیر یا زود متوجه سایر قرار داد های نفتی شرکت مذکور با دیگر کشورهای منطقه خلیج فارس نیزمیگردید .کما اینکه در سال 1970 شاه ایران استقلال نفتی ایران را اعلام کرد بطوریکه در ادامه این نوشتار خواهیم دید که به تدریج سایر کشورهای نفت خیز خلیج فارس نیز قیام کردند و تقریبا بر سیاستهای نفتی خود مسلط شدند ولی اگر این واقعه در سال 1954 که انگلستان تازه کمر از زیر ضربات جنگ راست کرده بود و مواجه با جنبشهای استقلال طلبانه مردم هندوستان گردیده بود اتفاق میافتاد شاید انگلستان نابود میگردید پس بنابراین لازم بود این دولت و شرکت برتیش پترولیوم دست به اقداماتی بزنند تا
1-     جای پای خود را در صنعت نفت ایران محکم کند.
2-     جلو اقدامات احتمالی سایر کشورهای نفت خیز را با شرکت برتیش پترولیوم قرارداد داشتند بگیرد .
3-     ارزش تاسیسات نفتی و پالایشگاهها در ایران را قبل از پایان قرار داد امین الدوله و وثوق الدوله ،ایران اقدام به ملی کردن صنعت نفت خود مینمود از ایران وصول کند در صوریتکه بعد از خاتمه قرار داد همه تاسیسات بلاعوض متعلق به ایران میشد .
4-     همچنین به عنوان عدم النفع غرامت از ایران وصل کنند
برای اجرای این برنامه دولت وقت انگلستان مهرهای خود را که عبارت بودند از برخی آخوندهای مزدورو گروه مظفر بقائی و حائریزاده یزدی که هر دو سابقه ممتدی درمزدوری برای شرکت نفت انگلستان  و ایران داشتند و نماینده مجلس دوره 13 هم بودند از یک طرف و از طرف دیگر آخوندهای مزدور به سرپرستی آخوند ابوالقاسم کاشانی از طرف دیگر مامور این کار گردیدند و برای آنکه امر کاملا طبیعی جلوه کند از طرف شرکت برتیش پترولیوم نماینده تام الاختیار خود  را برای مذاکره و تجدید قرارداد به ایران اعزام کرد که در نوشتار قبلی جریان مذاکرات و تدوین متن پیش نویس قرار داد و بالاخره دادن لایحه تجدید قرار داد به مجلس به وسیله گلشائیان را شرح دادیم .
مظفر بقائی و حائری زاده یزدی و با مشورت آیت الله کاشانی مامور تشکیل گروهی شدند که اعضاء آن از طرف سفارت انگلستان مورد تایید قرارگرفته بود و سایر افراد این گروه که بعدها برخی از آنها که عضو جبهه ملی هم شدند  عبارت بود از آقایان زیرک زاده ، سنجابی ، بازرگان ، حسین مکی و باز آخوند آیت الله کاشانی . این جا بود که جبهه ملی شکل گرفت . همانطور که قبلا در نوشتار قبلی هم عنوان شد این گروه نیاز به یک رهبر داشتند پس دست به دامان دکتر مصدق شدند .ولی دکتر مصدق با این نیت که مانع تمدید و تجدید قرار داد گردد تا قرار داد وثوق الدوله مدتش بسر اید وارد میدان گردید .ولی هیچگاه همان گروهی را که نام بردیم نگذاشتند دکتر مصدق به نیت اصلی خود دست یابد و حتی زمانیکه لایحه ممنوعیت عقد  یا تجدید قرارداد نفتی و سلب اختیارات از هر دولتی  در این مورد تا پایان رسیدن مدت قرار داد امین الدوله و وثوق الدوله را به مجلس برای تصویب برد مجلس بوسیله 27 آخوند و ملاهائی که در ان دوره در مجلس وکیل ملت نگون بدخت بودند متشنج و تعطیل گردید چرا که آنها اصرار داشتند که باید لایحه ملی کردن صنعت نفت به مجلس برده شود .بعد از به تصویب رساندن لایحه ملی کردن صنعت نفت عملا شرکت برتیش پترولیوم به قسمت مهمی از خواستهای خودش دست یافت و حال مانده بود عقد قرارداد جدید نفتی با ایران که همانطور که در نوشتار قبلی باز ذکر شد دکتر علی امینی وزیر دارائی سپهبد زاهدی و پسر امین الوله و داماد وثوق الدوله برای اینکار ماموریت یافت و قرار داد نفتی جدید را با کنسرسیوم (هفت خواهران )که در راس آنها شرکت برتیش پترولیوم قرارداشت امضاءکرد .   
استعمار گران برای انجام برنامه های خود در هر کشوری خانواده ها را حفظ میکنند .حدود 50 سال بعد از آنکه امین الدوله و وثوق الدوله قرارداد نفتی را با شرکت برتیش پترولیوم امضاء کردند علی امینی پسر امین الدوله و داماد وثوق الدوله یک مرتبه سر از وزارت دارائی در میآورد تا علاوه بر  پرداخت میلیون ها پوند  به شرکت بریتیش پتولیوم مجددا قرار داد نفتی را با همان شرکت برتیش پترولیوم با نامی دیگر بمدت چهل سال 1مضاء نماید .استعمار انگلستان تا کنون در مورد حفظ منافع خود خاصه منافه نفتی خود در منطقه و ایران دو مرتبه ولی در یک لباس و با یک قوا ظاهر گردیده و جای تعجب است که ملت ما برعکس آنچه که ادعا میکنند که باهوش است و درک مسائل را بخوبی میکند نتوانست در مرتبه دوم و یا حتی اگر درستر بگوئیم در مرتبه سوم آن را حس کند و تشخیص دهد . حال وجه تشابه جنبش ملی کردن صنعت نفت را با جنبش آخوندها در اینجا بیان میکنیم .جنبش ملی کردن صنعت نفت با حرکت آخوندها و ملاها و عمامه بسر ها به بهانه عدم اجراء اصول قهقراگرائی و ارتجاعی اول و دوم متمم قانون اساسی محمدعلیشاهی از جانب شاه و شرکت ندادن آخوندها و ملاها در قوه مقننه کشور آغاز گردید و برای ایجاد برنامه های خوف و وحشت گروه تروریست فدائیان اسلام به خدمت گرفته شد و سپس حزب توده موجودیت و فعالیت خود را آغاز کرد و عملا همکاری خودش را با این دو گروه اعلام داشت و از مجموعه این 3 گروه  و با اغفال تحصیلکردها و جوانان و بازاریها و ائتلاف همه آنها با یکدیگر گروه جبهه ملی بوجود آمد .حزب توده و گروههای چپ گرا وظیفه دسته براه انداختن و شعار دادن و جمع آوری خلق الله را بعهده گرفت و گروه فدائیان اسلام رل چماقداران را در لباس انتظامات برعهده گرفت و در مجلس 14 وجود همه این گروهها مخصوصا 27 عمامه بسر آخوند که رهبری آنها را سید شمس الدین قنات آبادی عهدار دار بود ائتلاف این گروهها را مسجل میساخت و رابط میان دسته های مذهبی و گروههای چپ نیز شیخ حسین لنکرانی بود .کار 27 آخوند در مجلس جلوگیری از طرح هر اقدامی به نفع ملت ایران بود چرا که دیدیم آنها با لایحه دکتر مصدق دائر بر جلوگیری  از تمدید و یا تجدید هر نوع قرار دادی با شرکتهای وابسته به بریتیش پترولیوم مخالف کردند و خواستار طرح لایحه ملی کردن صنعت نفت شدند .در جنبش مذهبی حرکت آخوندها و ملاها تحت همان عنوان عدم اجراء اصول اول و دوم متمم قانون اساسی از جانب شاه شروع گردید و گروه منحرف جبهه ملی که از جانب برخی از یاران وفادار و واقعی مصدق رانده شده بودند مانند کریم سنجابی ، یدالله سحابی وعزت الله سحابی و مهدی بازرگان و فروهر و نزیه  . . . رسما همبستگی خودشان را با گروه آخوند و ملاها اعلام داشتند و مجددا گروه چپ گرای حزب توده و سایر ارگانهای چپ با آنها براه افتادند و گروه فدائیان اسلام که در حمایت اخوان المسلمین بود  در سمت ستون ایجاد رعب و وحشت و ترور وارد معرکه شد و گروه چماقدارمذهبی ها بازار  بعنوان مامور انتظامات کنترل دسته ها را برعهده گرفت و جمع آوری خلق الله و بازاریها و جوانان و افراد دانشگاهها بر عهده حزب توده و سایر دستجات چپ واگذار گردید و رابط میان گروهها مذهبی و غیر مذهبی آخوند طالقانی بود و آخوند بهشتی هم تقریبا رهبری همه آنها را موقتا عهده دار بود .
قرارداد امینی- پیچ
قرار دادی ننگین که بعد از تهیه مقدمات ماهرانه بدست علی امینی پسر امین الدوله و داماد وثوق الدوله با کنسرسیوم و یا در حقیقت شرکت برتیش پترولیوم منعقد گردید. این قرداد به دو زبان فارسی و انگلیسی تدوین گردید که متن فارسی آن بی اعتبار است .از نکات جالب آن قراد داد این است که متن فارسی آن قرارداد هیچگونه سندیتی نداشته و فقط متن انگلیسی آن ارزش حقوقی دارد. ..و مدت قرار داد 40 سال است .
در روایتی آمده است که وقتی که لایحه برای تصویب به مجلس سنا برده شد مرحوم تقی زاده گفت : علی امینی تا 40 سال دیگر زنده نخواهد ماند تا اثرات سوء این قرارداد را ببیند ، بیچاره ملتی که باید جور این قرار داد ننگین را بکشد .
در ماده 4 این قرارداد  ذکر شده آمده که شرکتهای عامل نفت در تمام مدت 40 سال کلیه حقوق و اختیارات ، برای انجام اکتشافات ، تولید ، تصفیه ، و صدور ، نفت را دارا می باشد و صریحا نوشته شده که ایران باید در حقوق قانونی شرکت ملی نفت طوری تجدید نظر نماید که مانع اجراء حقوق کنسرسیوم نشود . و همین ماده شرکتهای عامل نفت را مجاز دانسته که در ایجاد راه آهن ، خریداری اراضی ، استخراج معادن ، و ایجاد سرویسهای ارتباطی بطور کلی درقسمت اعظمی از خاک ایران اقدام نماید که ان مغایرت کاملی با قانون اساسی ایران داشت .
در هر صورت انقدر این قرارداد ننگین به زیان ملت ایران بود و به سود دولت انگلستان که اقای دیوان بیگی در مجلس سنا گفت : ما برای تشکیل دولتی در داخل دولت ایران تسلیم بیگانه شدیم و حاکمیت خود را بکلی از دست دادیم . و یا اقای درخشش گفت : اگر ما به کنسرسیوم وکالت داده بودیم که خودشان قرار دادی با ایران تنظیم و امضاء کنند بطور حتم قراردادی بهتر از این برای ما تنظیم میکردند .
اما اثرات این قرارداد ننگین بر روی اقتصاد انگلستان و عکس العمل شاه ایران و باز فتنه آخوندها . . .
چون میزان استخراج روزانه در قرارداد ذکر نگردیده بود کنسرسیوم روزانه بیش از 595 هزار بشکه از منابع و امکانات موجود ه متعلق به ایران بود را مورد بهربرداری قرار میداد .و این میزان در حدود 6 برابر مقداری بود ه شرکت نفت انگلستان و ایران استخراج میکرد و همین بهره برداری بی رویه بود که شاه ایران محمد رضا پهلوی را بعد از دریافت اولین گزارش عملکرد کنسرسیوم در سال 1340 بر آن داشت که دستور تجدید نظر قرارداد کنسرسیوم را بدهد و در نتیجه فشار که به  کنسرسیوم وارد شد علی امینی این بار در سمت نخست وزیر وارد گود شده و روی مفاد قرار داد تجدید نظر نمود که این تجدید نظر مورد موافقت پادشاه ایران محمد رضا پهلوی قرار نگرفت که منجر به توطئه ها و دسیسه های کنسرسیوم گردید و آنها فتنه اول خمینی را برای وارد آوردن فشار به پادشاه ایران ، برای قبول قرار داد فراهم دیدند که در نوشتار های اینده به آن اشاره کاملی خواهد شد .اما . . .
بطور خلاصه گفته شود که قرارداد امینی – پیچ از نظر اقتصادی چیزی بود در حد قرارداد سیاسی و ارضی ترکمنچای .از سال 1954 که امینی قرار داد نفتی را با کنسرسیوم امضاء نمود و اختیار کلیه منابع نفتی ایران را در بست در اختیار شرکتهای غارتگر نفتی قرار داد 2 برنامه که بسیار ماهرانه طرحریزی شده بود و گردانندگان آن از سال 1949 یک  به یک از جانب شرکت برتیش پترولیوم تعیین گردیده بودند پیاده گردید .پادشاه ایران محمد رضا پهلوی در صد بود بهر صورت که ممکن شود مملکت را از شر این قرداد ننگین و ذلت بار نجات دهد .در سال 1958یک هئیت از کارشناسان کشور ایتالیا بنام( ایتال کنسولت )که در بلوچستان و قسمتی از استان کرمان مشغول مطالعات زمین شناسی علی ظاهر برای آب یابی بودن ضمن مطالعات خود به منابع عظیم نفت و گاز در این منطقه مخوصا در منطقه (ناپک)بلوچستان برخورد کردند و گزارش این کشف عظیم و مهم از جانب این هئیت به پادشاه ایران داده شد .در سال 1959 فرستاده ای مخصوص از جانب شاه ایران به ایتالیا اعزام گردید که اعزامش کاملا محرمانه بود و وظیفه این فرستاده مذاکره با مقامات شرکت نفت( آجیپ)برای شروع فعالیتهای نفتی در ایران بود .انتخاب شرکت (آجیپ)از ایتالیا از آن نظر برای شاه ایران اهمیت داشت که شرکت مستقل بود و هیچ رابطه ای  با شرکت هفت خواهران غارتگر نداشت .فرستاده پادشاه ایران بعد از مذاکره چند روزه با مسولان شرکت مذکور موافقت آنها را مبنی بر شروع فعالیتهای نفتی در ایران جلب نمود .در سال 1960 هئیتی از مقامات عالی رتبه شرکت نفت (آجیپ)به ایران آمدندو مذاکرات خود را آغاز کردند .اما چون انجام این مذاکرات بر خلاف متن ماده چهار قرداد امینی با کنسرسیوم بود ،کنسرسیوم در صدد جلوگیری از ادامه مذاکرات وعقد قرارداد بر آمد و هئیتی به سرپرستی نماینده شرکت نفتی بتریش پترولیوم به ایران فرستاد ولی پادشاه ایران مصمم بر،برهم زدن قرارداد نفتی امینی – پیچ بود و تصمیم داشت که فعالیتهای نفتی را در ایران به منظور دسترسی به در آمد هر چه بیشتر برای توسعه کشور توسعه دهد .چون کنسرسیوم موفق نشد جلوی اقدامات پادشاه ایران را بگیرد از 2 طرف وارد عمل شد .
1.-اول در ایران با به راه انداختن دستجات مختلف مذهبی و ساقط ساختن دولت منوچهر اقبال و برای روی کار آوردن دولت شریف امامی وارد کارزار شد .
2.-دوم انکه با منفجرکردن هواپیمای مدیر عامل شرکت نفتی (آجیپ)و کشتن او و تحریک گروه چپگراها در ایتالیا و به راه انداختن نا آرامیها در آن کشور دست بکار شد تا دولت ایتالیا را نیز وادار سازد که با وارد آوردن فشار به  شرکت نفتی (آجیپ)آنها را از عقد قرارداد با ایران منصرف نمایید .این توطئه به نتیجه نرسید و پادشاه ایران کماکان برای عقد قرارداد با شرکت نفتی (آجیپ)پافشاری می کرد وبه دولت شریف امامی دستور داد تا لایحه تجدید نظر روی قرارداد نفتی امینی با کنسیرسیوم را به مجلس ببرد .کنسرسیوم چون دید که فعالتهای پادشاه ایران کم کم در شرف به نتیجه رسیدن است با خریداری شخص امینی و دارو دسته او و ایجاد بلوای معلمین و مدارس آنهم به سرکردگی (محمد درخشش)سعی کردعلی امینی را مجددا روی کار آورده و منافع خود را حفظ کند .کنسرسیوم در این کار موفق شد و بالاخره شریف امامی ساقط و دکتر علی امینی نخست وزیر شد .علی امینی موفق شد تجدید نظری روی قرداد نفتی خود با کنسرسیوم بعمل آورد که با مقاومت شدید پادشاه ایران قرار گرفت .
با همه تلاشهای تخریبی که کنسرسیوم در ایران انجام داد سرانجام پادشاه ایران موفق شد اولین قرارداد نفتی ایران خارج از کنسرسیوم را با شرکت (آجیپ)منعقد نموده و به این صورت عملا اثرات اجرائی قسمتی از ماده چهارم قرارداد امینی – پیچ را از میان بردارد .
چون با عقد قرارداد نفتی ایران با شرکت (آچیپ) از ایتالیا اولین ضربه به کنسرسیوم بود که وارد شد و با توجه به برنامه استقلال اقتصادی که برای ایران طراحی شده بود شرکت برتیش پترولیوم و خواهر کوچکتر او در صدد برآمدند با کمک توطئه های دول غربی ، چه در خارج از کشور و چه در داخل کانونهائی به وجود بیاورند تا در صورت یکه تازی ایران در زمینه فعالیتهای نفتی دوباره، با تحریک آن کانونهای بحران سازو ایجاد بلوا و بحران  سیاسی و اقتصادی در ایران سد راه پیشرفت ایران در زمینه اقتصادی و نفتی شوند ، پس در داخل کشور با تقویت آخوندها و ملاها و حمایت و سازماندهی غیر مستقیم  گروههای چپگرای اسلامی به نام سازمان مجاهدین خلق (مارکسیستهای اسلامی )و همچنین چریکهایی فدایی خلق و عین همین دستجات را با ائتلاف گروههای جبهه ملی و مجاهدین خلق و انجمنهای اسلامی در خارج از ایران براه انداختند .و برای پیشبرد هدفهای آنها بودجه و حمایت لازم از طریق شرکتهای نفتی غیر مستقیم در اختیار سران آنها قرار میگرفت .
برای ایجاد نا امنی و برخوردهای مسلحانه در ایران با حمایت از شرکتهای نفتی و مداخله و همکاری سازمانهای سیا و اینتلیجنت سرویس توافقی میان گروه مجاهدین خلق و سازمان آزادی بخش فلسطین و گروه جرج حبش واقع گردید  تا برای خراب کاری و تعالیم جنگی و چریکی جوانان ایرانی در اوردگاههای سازمان مذکور به فعالیت بپردازند تا سر فرصت برای انجام عملیات تروریستی و خرابکاری وارد ایران شده وایجاد بلوا نمایند .
پس در کشوری که میرفت تا بر منابع ملی خود تسلط یابد و . . . برای پیش برد، کشاورزی و صنعتی خود دست بکار شود چه عامل و عواملی میتوانست وجود داشته باشد تا برخی از جوانان ایرانی در قالب گروههای مختلف سیاسی مخفی و تروریستی در راه پیشرفت مملکت سنگ اندازی کرده و بلوا و آشوب بر پا سازند ایا غیر از این است که با به خطر افتادن منافع استعمارگران نفتی همه عوامل ناراحت کننده تدارک دیده شود تا با گرفتار ساختن مقامات داخلی کشور بدست دست نشاندگان با ماسک ایرانی و علی ظاهردلسوز منافع و منابع ایران و ایرانی را به خطراندازند و راه را برای استعماری دیگر باز نمایند ؟
ادامه دارد . . .
مهرداد حیدرپور پاریس فرانسه 25/2/2012