۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

حقایق پشت پرده فتنه مذهبی در ایران قسمت دوم بخش اول


در شرایطی که همه جا حقیقت را پنهان میکنند باید شهامت نوشتن آن را داشته باشیم (برتولت برشت )
حقایقی پشت پرده فتنه مذهبی در ایران قسمت 2 بخش اول
در قسمت  اول این نوشتار گفته شد که ،بعد از خروج قوای متفقین از ایران و بازگشتن نظم به کشور گرچه قوای نظامی انگلستان نیز از ایران خارج شدند ، ولی قوای سیاسی و تخریبی آنها در ایران دایره نفوذی خود را بسرعت گسترده نمودند .از سوی دیگر هم از سال 1326 بود که زمزمه هایی در مورد نفت در مجلس شورای ملی بگوش میرسید .
حال میخواهیم در این نوشتار که ادامه نوشتار قبل بوده ،حقایقی را   که موجب ملی شدن صنعت نفت ایران   انهم فقط 3 سال قبل از به پایان رسیدن قرارداد دارسی گردید را روشن کنیم .و بگوییم که چگونه شرکت برتیش پترولیوم بدست همان آخوندهای مزدور و سرسپرده استعمار و سایر دست نشاندگان خود جنبش ملی کردن صنعت نفت را در  همراه با  پدیده ای به نام جبهه ملی   که عده ای میراث خوار مصدق عضو ان بودند و اجازه  ندادند، تا طوری پیش رود که ملت ایران متضررنشود و نوزادی را که اگر فقط 3 سال دیگر میگذاشتند تا طبیعی پای به عرصه وجود بگذارد ، قبل از موعد بدنیا آوردند، که موجب ضرر و زیانی بسیار زیاد و عجیب برای ملت ایران گردید و 3 سال بعد یعنی درست در تاریخی که اولین دوره 40 ساله قرارداد بپایان میرسید و تمدید آن موکول به رای ملت ایران بود یعنی در سال 1954 بوسیله علی امینی پسر امین الدوله و داماد وثوق الدوله قراردای وحشتناک دیگری با کمپانی های نفتی که در راس آنها همان برتیش پترولیوم قرار داشت برای مدت 40 سال بر ملت ایان تحمیل گردید .و نیز خواهیم نوشت که چگونه قوم آخوندها و عمامه بسر منحوس و منحرف به رهبری آخوند شیطان صفتی چونآت الله ابوالقاسم  کاشانی و چند سرسپرده دیگر از اجرای نیت مرحوم دکتر مصدق که کوشش میکرد تا آن نوزاد را کاملا طبیعی بدنیا بیاورد جلوگیری کردند و در راه پیشرفت برنامه های او بلوا و آشوب براه انداختند و در حقیقت از پشت به او خنجر زدند .
جریان از پیش نویس تمدید قرار داد با شرکت نفت برتیش پترولیوم شروع شد که برای تصویب از طرف دولت بوسیله وزیر دارائی یعنی گلشائیان به مجلس شورا آورده شد و این در حالی بود که 6سال بیشتر ازقرار داد مابین دولت ایران و شرکت نفت مذکور باقی نماده بود که اگر میگذاشتند این 6 سال منتفی شود نه تنها صنعت نفت به مفهوم واقعی خود ملی میشد بلکه بموجب قراردادی که در دست بود کلیه تاسیسات و پالایشگاهها و سیستمها و ساختمانها متعلق به ملت ایران میشد .
در این میان برخی اعتقاد دارند که اولین کسی که این طرح و نظریه را مطرح نموده بود شخص مهندس رضوی نماینده دوره 13 مجلس شورای ملی از شهر رفسنجان بوده که اولین بار ضمن نطق خود در مجلس اشاره به ملی شدن صنعت نفت نموده و اعلام کرد که باید کاری کرد که تا بعد از اتمام مدت قرار داد با شرکت نفت برتیش پترولیوم دیگر قرار دادی با آن شرکت تجدید و تنظیم نگردد و تا آن زمان کوشش شود که با تاسیس دانشکده نفت و توسعه دانشکده فنی تهران کادر لازم را برای اداره این صنعت از جوانان ایرانی تربیت شوند تا بعد از پایان قرارداد ایران بتواند صنعت نفت خود را اداره کند و نیازی به کارشناس و متخصص خارجی نداشته باشد .این نطق مهندس رضوی هشدار و زنگ خطری بود برای شرکت برتیش پترولیوم ، لذا آن شرکت بفکر افتاد که بهرصورت که لازم باشد قبل از انقضاءمدت قرارداد ، قرارداد دیگری را به ایران تحمیل نمایید .(البته برخی از هواداران و اعضاء جبهه ملی معتقد هستند که این دکتر حسین فاطمی بوده که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را داده که البته بررسی و تایید و تکذیب این مسله بر عهده کارشناسان و محقیقین تاریخی است .اما ناگفته نماند شاید با جرات بتوان گفت که تنها فرد وطن پرست و مبارز در جبهه ملی که همواره در کنار دکتر مصدق بود دکتر حسین فاطمی بوده است و لاغیر )
شرکت برتیش پترولیوم شخصی به نام (گس) که ازمدیران شرکت نفت مذکور در انگلستان بود با اختیار تام به ایران آمد و مذاکرات خود را با مقامات ایرانی شروع نمود و سرسپردگان و خائنین به ایران و ایرانی افرادی مانند هژیر و گلشائیان و . . . دنبال کار را گرفتند و بالاخره قرار داد معرف (گس و گلشائیان )بمدت 20 سال و قابل تمدید با شرکت برتیش پترولیوم بصورت لایحه قانونی برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه کردند .در آن زمان که این طرح در مجلس مطرح شد عده ای مخالف آن طرح شدند از انجمله میتوان به گروه حسین مکی ،دکتر بقائی، و حائری زاده اشاره کرد .مکی به عنوان مخالف انقدر به مخالفت خود ادامه داد  تا این که عمر مجلس 13 بپایان رسید .و با وجود همه تلاشی که سرسپردگان به استعماردر مجلس انجام دادن آن طرح تصویب نشد . در این بین اقایان گلشائیان و هژیر با تمام قدرت کوشش کردند تا طرح تصویب شود .
نظر اولیه بر این بود که طبق پیشنهاد مهدس رضوی تا پایان قرارد داد با برتیش پترولیوم نه قرارد دادی تمدید گردد و نه اینکه قرار دادی جدید تنظیم تا دوره امتیاز بسر آید و صنعت نفت ملی گردد و اگر این روند ادامه می یافت ، همانطوریکه گفته شد نه تنها کلیه تاسیسات به ایران تعلق داشت ، بلکه دیگر مسئله ای بنام پرداخت غرامت به میان نمیامد ، چون بر اساس متن قرار داد اگر ایران میخواست نفت خود را قبل از پایان مدت قرار داد ملی کند میبایستی علاوه بر پرداخت ارزش کلیه تاسیسات عدم النفع بقیه مدت قرار داد را نیز بر اساس پیش بینی که در قرارداد شده بود به شرکت برتیش پترولیوم بپردازد.
بعد از انکه ابها از اسیاب افتاد و 28 مرداد 1332 در زمان نخست وزیری سپهبد زاهدی سپری شد  ، دکتر امینی موصوف ، نه تنها ارزش کلیه تاسیسات اعم از چاهها و ماشین الات و . . . و انبارهای وسایل یدکی و وسایل موجود در منازل و ساختمانها و پالایشگاهها و . . . را بر اساس قیمت گذاری که در دفاتر کرده بودند و دولت ایران میبایست آن را میپرداخت بلکه غرامت عدم النفع 3 سالی را که صدور نفت ایران متوقف گردید بود به شرکت مذکور باید پرداخت میکرد و قراردادی 40 ساله با شرکت هفت خواهران به سرپرستی برتیش پترولیوم انعقاد میگردید .و این نقشه ای بود که شرکت برتیش پترولیوم بعد از اشاره مهندس رضوی در مجلس شورای ملی ،در سر داشت و  شرکت مذکورموفق به تمدید قرارداد نشد .   
در این میان دکتر مصدق چگونه می اندیشید؟
در بادی امر بپا کنندگان نهضت ملی شدن صنعت نفت ، دکتر حسین مکی ، دکتر بقائی و حائریزاده بودند .که اولی ناطق و دو نفر دیگر یا الله گوی پای منبر بودند .برخی معتقد بودند که این 3 نفر هیچکدام از سواد سیاسی و حقوق بهره مند نبودند لذا احتیاج به یک رهبر داشتند که سیاسی و بهرمند از سواد حقوقی بوده باشد .و از این روی به دکتر مصدق مراجعه کردند . دکتر حسین مکی در کتاب (نفت و نطق مکی) اشاره مفصلی به ملاقات خود در ین باره با دکتر محمد مصدق داشته که در آن زمان خود را بازنشسته کرده و خانه نشین بود، میکند که در نوع خود بسیار جالب است .
انچه که در رابطه با دیدار و گفتگوی میان دکتر حسین مکی و دکتر مصدق دارای اهمیت است این است که دکتر محمد مصدق نیز عقیده مهندس رضوی را داشته و به حسین مکی میگویید که (من دیگر پیر شده ام و خود را بازنشسته کرده ام بگذارید این جریان روند عادی خود را داشته باشد تا مدت قرار داد تمام و یا تجدید نگردد .)حتی دکتر مصدق بر این عقیده  بود که مجلس پیشنهاد تنظیم یک لایحه قانونی به دولت بدهد که بطور کلی اختیار هر نوع تجدید و یا تمدید در قرار داد نفت تا پایان مدت قرار داد از هر دولتی گرفته شود .دکتر محمد مصدق با این شرط همکاری با گروه مخالف را آغاز نمود .
در مجلس 14 اکثریت را همان میراث خوران دکتر مصدق تحت نام جبهه ملی بدست آورد .و رهبر آنها دکتر محمد مصدق بود .لایحه تجدید قرار داد مجددا درمجلس مطرح شد ولی تب ملی شدن صنعت نفت چه در مجلس و چه در خارج از مجلس بالا بود .رزم آراء که در آن زمان نخست وزیر بود و در مجلس گفت (آقایان ، بیش از 6 سال به خاتمه قرارداد با شرکت برتیش پترولیوم نماده صبر کنید تا در این مدت هر چه ملت خواست همان کند و در حال حاضر اگر نفت ملی شود به موجب قرارداد علاوه بر پرداخت ارزش کلیه تاسیسات و ماشین الات مجبور خواهیم بود که خسارت عدم النفع نیز بپردازیم و ما در حال حاضر متخصصینی برای ساختن لوله و . . . هم نداریم تا چه رسد به متخصص برای اداره این صنعت عظیم .)ولی شرکت برتیش پترولیوم میخواست ه صنعت نفت ایران را ملی اعلام گردد.لذا بدست قشریون که در متن قضیه دارو دسته آیت الله کاشانی مزدور و سرسپرده فعالیت میکردند(فدائیان اسلام و نواب صفوی ) نخست وزیر وقت رزم آرا را ترور نموده تا تب ملی شدند صنعت نفت پایین نیایید و نفت ملی گردد و آن شرکت هم به مقصود خود برسد .تب ملی شدن صنعت نفت در ایران بالا گرفت و هر قدر دکتر مصدق میخواست جلوی تندروها را بگیرد نمیتوانست  و طبق نظریه ای که بر اساس آن همکاری با گروه را آغاز کرده بود تا لایحه قانونی را به مجلس بیاورد  و از موقعیت و اکثریتی که در مجلس داشت استفاده نموده و آن را به تصویب برساند(اکثریت مجلس را میراث خوران مصدق تکشیل می داد همان جبهه ملی ) که بموجب آن اختیار هر نوع تجدید و یا تمدید قرار دادی را از دولتهای ایران در مسله نفت تا انقضاء مدت قرارداد بگیرد اما موفق نشد !! تا بالاخره صنعت نفت ملی شد و این درحالی بود که هیچ نیروی متخصص و وسیله و برنامه ای برای اداره آن وجود نداشت .
حال ببینیم که ره آورد این ملی شدن زد رس صنعت نفت برای ملت ایران چه بود و چه دستهایی با تقویت استعمار و شرکت برتیش پترولیوم در متن کار فعالیت داشتند و چه بروز دکتر محمد مصدق که یک عمر با استعمار جنگیده بود آوردند و حقوق بگیران معرکه چه کسانی بودند و طبقه آخوند و عمامه بسر چگونه بر مراد اربابان خارجی همه امید های دکتر محمد مصدق را به باد دادند .
وجود اشخاصی مانند دکتر مظفر بقایی کرمانی پسر میرزا شهاب سرسپرده (اس ، پی، آر)و حائریزاده بقول یزدی ها آب تایمز لندن خورده و از یک طرف دیگر آخوندی عقب مانده و سرسپرده و مزدور آیت الله کاشانی و دارو دسته آخوندش که دستمزدش فقط 50 هزار تومان بود وشبه آخوند چون  اقای بازرگان از طرف دیگر باطن کار را روشن میساخت .
به گواه تاریخ و مستندات تاریخی در روزهای آخر حکومت محمد مصدق کسانی که علیه دکتر محمد مصدق قیام کردند همین 3 نفر بودند( دکتر بقائی ، حائری زاده ، و آیت لله کاشانی ) که آن مرد را نه فقط تنها گذاشتند بله به طرق مختلف به اوضربه زدند و آخرین ضربه مهلک را دکتر بقائی با برپا ساختن بساط حزب زحمتکشان ملت ایران  و براه انداختن دسته داخل خیابانها بر علیه دکتر مصدق به او زد و بعد از گوشه نشینی مصدق باز دست از سر او برنداشت و با حیله خود را به دادگاه نظامی کشانید و با کمال وقاحت و بیشرمی در دادگاه درباره مصدق سخنانی بر علیه او بر زبان راند .و با وجود  انکه در آن دادگاه دادستان برای دکتر بقائی تقاضای حکم اعدام نموده بود ولی بعد از جلسات متعدد و سخن رانی های این مهره سرسپرده استعمار دادگاه او را تبرئه نمود.
در هر حال استعمار انگلیس بدست دست نشاندگان خود کودکی نارس را بدنیا آرودند و صنعنت نفت ایران را ملی نمودند و گروهی نیز  برای خلع ید از جمله شبه آخوندی مانند  اقای بازرگان را برای تحویل گرفت تاسیسات نفتی به آبادان گسیل داشتند .
متخصصین انگلیسی که این صنعت را در ایران اداره میکردند موقتا از ایران خارج شدند و با خروج آنها فعالیت در صنعت نفت متوقف گردید و در حدود 3 هزار کارگر ورزیده ایرانی که در این صنعت کار میکردند بیکار و جذب صنایع نفت سایر کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس شدند و به این طریق کمبود کارگری که در آن کشورها در صنایع نفتشان وجود داشت با کارگران ورزیده ایرانی پر شد ودولت وقت انگلستان هم برای حفظ ظاهر امر ، مختصر نفتی را که به صورت آزاد ، دولت ایران آن را بفروش رسانده بود ،در دریای آزاد با کمک نیروی دریایی انگلستان وبه امر شرکت برتیش پترولیوم ان نفت کشها را متوقف نمود .با متوقف شدن فعالیتهای نفتی مختصر پولی را که ایران از بابت سهم از شرکت نفت انگلیس و ایران میگرفت قطع شد و دستمزد آن دسته از متخصصین ایرانی که تا ان زمان از شرکت نفت حقوق میگرفتند به بودجه مملکت تحمیل گردید و در نتیجه دولت ایران مواجه با مشکل اقتصادی عظیمی شد .
در آن زمان در آمدهای ایران از محل سایر محصولات صادراتی محدود بود وکشاورزی ایران آن زمان نیز با 3 میلیون سطح زیر کشت قادر به تغذیه جامعه ایرانی نبود . از طرف دیگرنفوذ برخی از   چپ گراهای وابسته و توده ای های سرسپرده و مستمری بگیر و ملاها و آخوندهای مزدور در محیط واحدهای تولیدی و میان جماعت عوام ، موجب گردیده بود که بر اساس برنامه ای که تنظیم شده بود روش اغفالو تحریک  مردم را بشدت دنبال کنند .بساط آخوند بازی که به تجربه ثابت شده بود که هر وقت پهن گردیده و میگردد دست استعمار خصوصا انگلیس در کار است بصورت گسترده ای رواج داشت و حزب توده که بموجب مدارک و اسناد بدست آمده جیره خوار و سرسپرده بودند و حتی به برخی از سران آنها از شرکت نفت هم مبالغی هدیه میشده فعالیتی وسیعی داشتند .  نظم واحدهای صنعتی و کشاورزی تحت نفوذ اعضاء این جماعت توده ای و آخوند بهم خورده بود و تولید بطور چشم گیری کاهش یافته بود . این  گروهها یعنی حزب منحوس توده و آخوندها و مذهبیون افراطی ، گروه منحوس و مزدور آیت الله کاشانی ،(فدائیان اسلام و نواب صفوی ) و دارو دسته خائن و مزدور دکترمظفر  بقائی  گر چه بظاهر سنگ ایران و حقوق ایرانیان را  بسینه میزند و با دکتر مصدق که با تمام وجودش که در باطن تمام وجودش ایران و ایرانی بود و به آنها فکر میکرد علنا مخالفت میکردند و او را فلج مینمودند و انقدر برای او مشکلات و ناراحتی ها و بی نظمی های داخلی بوجود آوردند که نمیتوانست روی مسایل اساسی و رهائی کشور از بن بست اقتصادی و صنعتی و کشاورزی  چاره ای بیاندیشد .
دکتر محمد مصدق در آن شرایط سخت تقریبا  تنها مانده بود و از بسیاری گله و شکایت داشت .دلش از بابت کارهی افراطیون خاصه افراطیون مذهبی پراز گلایه بود و میگفت (چون آیت الله کاشانی نتوانست نظرش را در مورد دائر بربکار گماشتن مذهبیون در امور سیاسی به من تحمیل کند حالا با من مخالفت میکند و دارو دسته اوباش و جوجه آخوندها و . . . را بر علیه من تشویق به کار شکنی و قیام میکند )وقتی از دکتر محمد مصدق علت عدم پیگیری تز مرحوم مهندس رضوی و خود دکتر محمد مصدق در مورد ملی کردن صنعت نفت سوال شده بود اشک در چشمانش جمع شده و فقط گفت( نگذاشتند )
دکتر محمد صدق باید در آن واحد در 3 جبهه میجنگید .جبهه اول مشکلات اقتصادی و معیشتی ملت و کشور بود که چون خوره او را میخورد . جبهه دوم ، جبهه سرسپرگان و جیره خوران شرکت نفت بود که برخی از آخوندها و ملاهای عمامه بسر هم جزءآنها بودند و آنها بر دو دسته بودند یک دسته گروه سیاسی که از طرق مختلف به دکتر مصدق فشارآورده تا قراردادی در مورد نفت بسته شود که آن گروه سرسپرده حق دلالی و پورسانت خود را بگیرند و دسته دوم آخوندها و گروه مذهبیون افراطی بودند که با تحریک و پشتیبانی گروه اول به تحریک و فریب مردم علیه دکتر محمد مصدق اقدام میکردند که در راس آنها آخوندی مزدور و خائن چون آیت الله ابوالقاسم  کاشانی قرار داشت و جبهه سوم هم که از دو جبهه دیگر خطرناکتر و فرساینده تر بود . در جبهه سوم دوستان قدیمی که دشمنان سرسخت او شده بودند و نه تنها او را تنها گذاشته بلکه از او پشتیبانی نکردند بلکه از پشت به او خنجر زده و با به خیابان کشیدن مردم و براه انداختن دسته در خیابان و تحریک ومردم به بستن مغازه ها و در حقیقت تعطیلی اقتصاد کشور برای دکتر مصدق مشکلات عدیده ای بوجود آورد . مانند دسته های حزب توده و حزب زحمتکشان منتسب به دکتر بقائی که هر دو از سفارت شوروی و انگلیس جیره و مواجب میگرفتند .ولی با همه فشاری که مرحوم دکتر مصدق تحمل میکرد زیر بار درخواست آنها یعنی عقد قراردادی دیگر با شرکت برتیش پترولیوم و . . . نرفت و حاضر به قبول چنین ننگی نشد تا بالاخره در نتیجه وضع نابسامانیکه در مملکت به وسیله مخالفین و آخوندهای سرسپرده و گروه های یاد شده خصوصا آخوندهای جزء دارو دسته ایت الله کاشانی بوجود آمده بود مردم بستوه آمده و مسله 28 مرداد پیش آمد .
حال من نگارنده اصلاقصد ندارم وارد بحثی بیهوده شوم و آن مسله روی دادن و یا روی ندادن کودتا در روز 28 مرداد 1332 است . کارشناسان و پژوهشگران و محققین در این زمینه همراه با مخالفین و موافقین دکتر مصدق به کرات سخن گفته اند .اما به نظر من نگارنده انچه در روز 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد را نمیتوان به پای سازمان سیا امریکا نوشت . بلکه این کودتا و یا قیام و یا هر دو مورد بوسیله مردمی که جانشان به لبشان رسیده بود بوقوع پیوست ، و در این میان نباید از برنامه ریز و طراح اصلی کودتا و قیام بر علیه دکتر محمد مصدق غافل بود که همانا دولت استعماری انگلستان بود .سازمان جاسوسی امریکا فقط در آن زمان بر طبق روایات و برخی مستندات مبلغ 60 هزار دلار هزیه کرده بود و نمیتوان باور و قبول کرد که با این مبلغ بتوان در مملکتی کودتا کرده و یا قیام مردمی راه انداخت  بدون انکه مردم در آن کودتا و قیام دخالتی نداشته باشند . در هر صورت کودتا و یا قیام صورت گرفت و دکتر محمد مصدق کنار رفت و تمام نقشه های آن مرد بزرگ برای ملی کردن صنعت نفت نقش برآب شد و شرکت برتیش پترولیوم بمقصود خود رسید و این مرتبه در لباس دیگری بنام کنسرسیوم کنترل نفت ایران را با همان کارشناسانی که از ایران بعد از خلع ید رفته بودند بدست گرفت و مدت کنسرسیوم 40 سال و قابل تمدید بود که بوسیله مهره سرسپرده و خائن دولت انگلستان علی امینی منعقد گردید .
در بخش دوم این نوشتار از قسمت دوم حواشی و مسائل و پیش آمدهای پیرامون خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس راکه در آن زمان بوقوع پیوسته را بیان خواهم نمود  که  بواسطه مطالعه این نوشتار و نوشتارهای بعدی ،  خوانندگان به نقش مخرب آخوند و آخوندهای خائن و خودفروش وایادی آنها  در کوشش برای از بین بردن ایران و فرهنگ و تاریخ و ...آن پی ببرند . 
مهرداد حیدرپور پاریس شنبه 8بهمن 1390   28/1/2012 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر