۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟


 چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟
25بهمن 1390 هم آمد و رفت و در حالی که برخی نگاهشان به آن روز و اتفاقات احتمالی شاید رخ داده در ان روز بود، چرا که شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید  و برخی طیفها وابسته به اصلاح طلبان از طریق سایتهای وابسته به خود فراخوانی را جهت دعوت مردم به یک راهپیمایی سکوت منتشر کردند .در این میان ارتش  فیس بوکی سبزها و اصلاح طلبان هم سنگ تمام گذاشتند و از طرق شبکه های مجازی هموطنان فاقد اینترنت و ماهواره و فیس بوک داخل کشور را به این راهپیمایی دعوت میکردند .اما در عمل در روز 25 بهمن شاهد بودیم که دیگر هیچ اثری ازآنچه که به اصطلاح آن را جنبش سبز میخوانیم نیست و انرژی آن فروکش کرده و ...اما این تنها مسله ای نبود که مشخص شد بلکه 25 بهمن نشان داد که ملت دوباره به خیابان ها نمی ایند که متحمل  انواع هزینه ها شوند تا عده ای اصلاح طلب و سبزالهی بیایند و از اجرای بی تنازل قانون اساسی و دوران طلایی خمینی صحبت کنند .25 بهمن نشان داد که بسیاری از احاد ملت دیگر حاضر نیستند به فراخوانهای شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید اطمینان نموده و ندای انها را لبیک گویند و جواب مثبت دهند .چرا که بسیاری از ملت ایران متوجه عوام فریبی اصلاحطلبان شده اند و در یافته اند که انچه را که برخی جنبش سبز میخوانند جریانی است متعلق به یک گروه سیاسی که در داخل و خارج کشور بوده و هستند و اساسا به دنبال کسب دوباره قدرت سیاسی و اقتصادی از دست داده خود و سهیم شدن در قدرت و حکومت هستند .حال سوال اینجاست که ایا به اصطلاح جنبش سبز سرکوب شده و چرا دیگر مردم به فراخوانهای شورای هماهنگی راه سبز امید و ایادی آنها و اصلاح طلبان اطمینان نمیکنند.؟چرا این به اصطلاح جنبش سبز فروکش کرد ؟ چه دلالیلی وجود دارد که ان به اصطلاح جنبش سبز توان و انرژی خود را ظاهرا از دست داده است ؟ ایا انچه را که در طی این 2 سال آن را جنبش سبز میخوانند توان بسیج مردم برای کشاندن آنها به خیابانها را دارد ؟ و ...که البته سوالاتی دیگر که میتوان برای آنها جوابهای  گونانگون و دلایل گوناگونی هم برای چرایی فروکش کردن به اصطلاح جنبش سبز بیان نمود .اما شاید در کل بتوان اینگونه بیان کرد که همانطور که در دروان حکومت اصلاحطلبان در مجلس و دولت، اصلاح طلبان  فاقد تفکر و برنامه بودند که در نهایت شکست خورده و در میانشان تفرقه و چند دستگی به وضوح دیده شد، این به اصطلاح جنبش سبز هم در ظاهر به سرنوشت اصلاحات دچار شده و به خاطر عدم برنامه و تفکر روشن و شفاف و عدم برنامه ریزی و سازماندهی درست شکست خورده است .گرچه هنوز برخی در توهم به اصطلاح جنبش سبز بسر میبرند و از ان به نام جنبش یاد میکنند در حالی که انچه که در پس از انتخابات سال 1388 رخ داد جنبش نبود و حتی اقایان موسوی و کروبی هم رهبران آن نبودند .بلکه آنها نماد آن جریان بودند و لاغیر .اینکه گفته میشود اقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران به اصطلاح جنبش نبودند به این علت است که برای جریان معروف به جنبش سبز فاقد فکرو اندیشه بودند و همینطور فاقد برنامه ریزی و کاملا تصادفی و غیر منتظره و حتی ناخواسته خود را در میان جریان و امواج مردم معترض دیدند .حتی با آزادی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی از حبس خانگی نمیتوان آنها را رهبران مردم معترض دانست .اما برخی از طرفداران متوهم به اصطلاح جنبش سبز بصورت گستاخانه اعلام میکنند که میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی رهبران مردم معترض بوده و حتی در مقابل مخالفین این ادعا موضع گیری های چکشی گرفته و مخالفین خود را  به سبک خود جمهوری اسلامی به انواع اتهامات متهم و انها را محاکمه میکنند .  .البته همانطور که عرض کردم یکی از شاخصه های این به اصطلاح جنبش سبز توهم برخی از هواداران ان بوده است .آنها در توهم خود میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی را با خانم (آنگ سو سوچی ) مقایسه میکنند .که البته مقایسه ای غلط است .چرا که همانگونه که عرض شد میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی کاملا ناخواسته و تصادفی پایشان به این جریان باز شد. همانطور که خاتمی هم کاملا ناخواسته و غیرمنتظره و حتی برخلاف میل خودش رئیس جمهور شد چرا که شاید در آن زمان فرد دیگر نبود که با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی آن زمان بتواند توانایی قبول مسولیتی را که ملت و جامعه بر گردن آنها میگذاشت داشته باشد . خاتمی هم مانند موسوی و کروبی فاقد بینش روشن در مورد انچه که میخواهند  بود و هستند .و قسمت دردناک ماجرا انجاست که همین اقایان به پشتوانه حمایت ملت دچار توهم شده اند که البته این بیماری توهم  در اپوزیسیون چه داخل و خصوصا خارج از کشور و حتی بخشی از ملت هم وجود دارد .به عنوان مثال میتوان به این توهم برخی از اقایان اشاره کرد که انچه را که در کشورهای عربی رخ داده ومیدهد حاصل و نتیجه اعتراضات و قیام مردم ایران بوده و به اصطلاح جنبش سبز پرچم دار این مسله بوده است ، در حالی که هیچ ربطی به هم نداشته و ندارند .حال همان ارتش متوهم به اصطلاح جنبش سبز و اصلاح طلبان حمله و مبارزه و فعالیت سیاسی خود را از طریق فیس بوک انجام داده و میدهند در حالی که مردم داخل کشور در حال دست و پنجه نرم کردن با دهها و صدها مشکل اقتصادی بوده و مشغول زندگی فلاکت بار خود میباشند .این به این معنی نیست که دیگر کسی معترض و مخالف نبوده و نیست  خیر .بخش بسیار بزرگی از ملت مخالف و ناراضی بوده و هستند و بسیار از ان بخش بزرگ خواهان نابودی و سرنگونی نظام منحوس جمهوری اسلامی هم میباشند اما صدایشان به جای نمیرسد و از اعتراضات  و مبارزات خیابانی و همه هزینه هایی که در طی این سالها خاصه 2 سال اخیر پرداختند سوء استفاده و بهربرداری سیاسی و حزبی شد  وآن به اصطلاح جنبش سبزمعترض ملت  را به انحراف کشاندند و ...مردم در ایران مخالف وضع موجود و بوده  اعتراض داشته و دارند اما عدم رهبری و سازماندهی انها را سردرگم و نا امید نموده است و در بلاتکلیفی بسر میبرند .اقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی نه شرایط رهبری مردم معترض را داشتند و نه حتی بعد از آزادی از حصر خانگی میتوانند رهبری مردم معترض خاصه ان بخش از مردم معترضی را که خواهان سرنگونی و براندازی حکومت جمهوری اسلامی هستند را .حتی برخی از افراد وابسته به این اقایان که جانشان و اموالشان را کف دست گرفتند و از کشور خارج شدند و در اورپا و امریکا به دور از اختناق و سرکوب و بگیر و ببند های نظام جمهوری اسلامی بسر میبرند نتوانستند که یک حرکت و عمل مثبت و مفید موثر یک فکر و راهکار مناسب ارائه دهند نه تنها نتواستند یک عمل مثبت یک راهکار مثبت یک رسانه و یا سایت اینترنتی مثبت درست کنند بلکه حتی نتوانستند با گروههای سیاسی ایرانی خارج از ایران و یا گروهها غیر ایرانی خارج از کشور را هم دور یک میز جمع نموده تا با هم گفتمان مشخصی داشته و به نقطه نظرات مشترکی برسند .بودن و نبود این افراد در خارج از کشور کاملا یکسان است .و به همین خاطر است که ملت از زمان انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور از سال 1376 تا کنون همواره در حال عقب نشینی از خواسته های برحق خود بوده و است . ملت همواره دارای حق و حقوقی بوده و خواستهای را داشته و در طی این مدت به شخص و اشخاصی هم دل خوش نموده بود ولی بر اثر همین اعتماد و فریب خوردن هموراه در حال شکست و سرکوب و عقب نشینی و نا امیدی بوده انهم بخاطر اینکه هیچ تفکری روشن و منسنجم و برنامه ای شفاف از طرف همان شخص و اشخاصی که ملت از 1376 به او و آنها دلخوش کرده بودند ارائه نشد و نمیشود .
اما چرا در یاداشت فوق قبل از نوشتن جنبش سبز، کلمه به اصطلاح جنبش سبز را بکار بردم .چرا که بر خلاف نظر برخی انچه که از فردای انتخابات 1388 در ایران رخ داد نه یک جنبش بود و نه یک انقلاب .البته همانطور که در سطور قبلی هم اشاره نمودم بیماری توهم در نزد افراد اپوزیسیون خاصه در خارج از کشور بصورت وحشتناکی گسترده شده و کاملا مشهود است .برخی از همین افراد بیمار و متوهم با استفاده از امکانات رسانه ای و اینترنتی خود و با استفاده از ترفند بازی با کلمات و کبری و صغری بافتم وبا گرفتن  ژست همه فن حریف بودن به خود در عرصه سیاست تلاش بسیار کردند تا این حرکت مردم و اعتراضات انها را جنبش و حتی انقلاب بنامند .اما انچه از فردای پس از انتخابات رخ داد نه انقلاب بود و نه جنبش بلکه تظاهراتی بود خود انگیخته و اعتراضی بوداحساسی  به نتایج انتخابات که رفته رفته که از انتخابات دور تر شد شکل و نوع شعارها هم فرا تر رفت و ساختار شکن شد .اما هنوز نه جنبش بود و نه انقلاب .
خود مردم معترض فراخوان صادر میکردند و خود مردم بودند که با استفاده از فراخوانها صادر شده مردمی در کف خیابانها جانبازی می نمودند و اقایان میر حسین موسوی و مدی کروبی ناچار شدند دنباله روی ملت باشند .در روزهای اول شعار رای من کو و یا حسین میر حسین و . . . همه و همه ناشی از اعتراض مردم به نتایج انتخابات بود ولی هر چه از روزهای اولین انتخابات دور شدیم مردم دیگر آن شعارها را تکرار نکرده و شعارها تغییر کرد از خط قرمز گذشت و ساختار شکن شد و البته سرکوب هم شدیدتر و خونین تر .
جنبش دارای عناصر و ویژگیهای است که انچه را که به او جنبش سبز لقب دادند فاقد آن ویژگیها و عناصر بوده و میباشد .
1-یک جنبش باید ایدئولوژی و استراتژی وهدف و برنامه داشته باشد و بر اساس ان هدف است که برنامه ریزی میشود
2-یک جنبش باید سازماندهی اشته باشد
3-یک جنبش باید  دارای رهبری باشد
پس انچه که در بعد از انتخابات صورت گرفت جنبش نبود و رشته ای از تظاهرات و اعتراضات به نتایج انتخابات خرداد 1388 بود .گرچه برخی معتقد هستند آن جریان جنبش بوده و میر حسین موسوی را رهبر ان جنبش میدانند و از او بتی بزرگتر از بت خمینی در ایام سالهای 1356 و 1357 ساختند و اعتقاد  دارند که میر حسین موسوی چون بر 5 اصل تکیه کرده و ان را اعلام نموده پس او رهبر و این اعتراضات هم جنبش است .میر حسین موسوی بر 5 بند تکیه کرد ، آزادی بیان و مطبوعات و زندانیان سیاسی و زبانها و اقوام و حتی به صراحت اعلام کرد که ساختار شکن نبوده و نیست و اعتقاد به قانون اساسی نظام دارد ولایت فقیه را هم قبول دارد و خواهان بازگشت به دوران طلایی خمینی است. البته هوا داران متوهم و سبز  میر حسین موسوی  و به اصطلاح جنبش سبزو سخنگویان آنها هم از آرزوها و شعارهای خود و مر حسین موسوی سخن بسیار گفتند و قبول ندارند که ان 5 بند میر حسن شعار بوده و نه برنامه .
برنامه یعنی اینکه باید مشخص شود که چه نظام سیاسی را مد نظر دارید و آن آزادیهای که اعلام کردید در چهار چوب کدام نظام سیاسی  عملی و مقدور است .برنامه یعنی اینکه شما یک نظام سیاسی مطلوب را مشخص نماید که آزادی بیان ، مطبوعات ، احزاب ، زندانیان سیاسی و زبان و اقوام در ان تضمین و اجرا شود و حکومت و نظام نتواند در آن اخلال و یا ظلمی نماید و از همه مهمتر سازو کار و مکانیسمی مطمعن کار امد وجود داشته باشد که جلوی اخلال و ظلم در امر اجرای آزادیهای یاد شده را بگیرد .
  وقتی بیش از 3 میلیون نفر به خیابان ها آمدن نبایدآن را  به حساب رهبری میر حسین موسوی و مهدی کروبی و جنبش سبز گذاشت .آمدن آن بیش از 3 میلیون نفر یک رخداد احساسی و هیجانی بود و شاید تا مدتهای دیگر مشابه آن تکرار نشود چرا که همانطور که عرض شد فاقد برنامه ریزی و سازماندهی بود و هیچ سیاسی هم در پشت آن وجود نداشت .حبابی بود روی آب که آمد و رفت .
مبارزه و فعالیت سیاسی خواهان یک تفکر منسجم سازما ندهی دقیق و برنامه ریزی کوتاه و بلند مدت و مدبرانه و دوراندیشانه میباشد .
مهرداد حیدرپور فرانسه پاریس 27/2/2012   9/12/1390

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر